چرا جنگ؟
گاهی این سؤال در ذهن ما و جوانان ما شکل میگیرد که اساساً چرا باید جنگید؟
جواب باید روی استکبار و دشمن را کم کنیم؟ یا این سؤال که اگر ما دنبال منافع خودمان هستیم، خب دشمن هم مثل ما دنبال منافع خودش است، فرق ما با او در چیست؟
برای رسیدن به پاسخی روشن، باید ابتدا به برداشت دینی خودمان در این موضوع یک نگاه عمیق بیندازیم:
برداشت منافع و حرکت کاروانی
اساساً نگاه اسلام به بحث جنگ و جهاد، نگاهی برای کشورگشایی و حمله به دیگران نیست.
به تعبیر حضرت امام خمینی (ره)، جنگهای پیامبر اسلام هم برای این بود که موانع را از سر راه یک هدف الهی، یعنی برپا شدن حکومت قرآن و اسلام، بردارند.
طوری که اگر کسی جلوی این اهداف الهی را نمیگرفت، اصلاً جنگی اتفاق نمیافتاد.
پس هدف در اسلام، نابودی انسانها و رساندن آنها به نیستی نیست، بلکه نجات آنها از گمراهی و رساندنشان به رشد است.
جنگ و دفاع در اسلام، اجازه نمیدهد حق ضعیفترها ضایع شود و برای این است که آدمهای ضعیفتر هم بتوانند زیر سایه قانون حق، استعدادهایشان را شکوفا کنند.
دین تلاش میکند یک «حرکت کاروانی» راه بیندازد؛ حرکتی که در آن، همه با هم بتوانند در یک کاروان حرکت کنند، نه اینکه فقط آدم قوی جلو برود و بقیه جا بمانند.
در این مسیر، آدمهای قوی به ضعیفترها کمک میکنند تا آنها هم رشد کنند و به جایگاه خودشان برسند.
و جواهر دانه، قدرتشان را زیر پای ضعیفان میگذارند.
در نگاه دینی، اینکه یک نفر یا یک جامعه به تنهایی رشد کند، اصلاً پسندیده نیست.
قوی و قدرتمند واقعی، کسی و جامعهای است که نگاهش و حرکتش «کاروانی» باشد و زمینه را برای رشد و موفقیت آدمهای ضعیفتر و جامعههای دیگر هم فراهم کند:
«تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوی»
(در نیکوکاری و پرهیزکاری با یکدیگر همکاری کنید)
این آیات هم به همین وظیفه عمومی اشاره دارند:
«وَ کَذلِکَ جَعَلناکُم أُمَّهً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یَکونَ الرَّسولُ عَلَیکُم شَهیداً»
و اینچنین شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد.
«کُنتُم خَیرَ أُمَّهٍ أُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ»
شما بهترین امتی بودید که برای مردم پدیدار شدید؛ به کار خوب فرمان میدهید و از کار بد بازمیدارید.